یه موتور گازی داشت که هر روز صبح وعصر سوارش میشد و باهاش میومد مدرسه و برمیگشت.یه روز عصرکه پشت همین موتور نشسته بود و میرفت ؛ رسید به چراغ قرمز.ترمز زد و ایستاد یه نگاه به دوروبرش کرد ... حافظان حریم عفت...
ما را در سایت حافظان حریم عفت دنبال می کنید
برچسب : شهید مجید زین الدین,درباره شهید مجید زین الدین,خاطرات شهید مجید زین الدین, نویسنده : mazhabioon110o بازدید : 14 تاريخ : جمعه 2 مهر 1395 ساعت: 13:35