دلنوشته یک دانشجو

ساخت وبلاگ

دلنوشته یک دانشجو برای دختران و زنان سرزمینم ایران !!!

رد شد ، ولی هنوز ردش مانده است . ای کاش پشت سرش چشمی داشت و می دید و یا دوربینی بود و از دور به او نشان می داد که هنوز ردش مانده است ؛ یا کسی جرئتش را داشت و به او می گفت که ردش مانده است .

کاش وقتی رد می شد ، می دید پشت سرش چند نوجوانی که از مدرسه تعطیل شده بودند چگونه به شلوار تنگ و نازکش نگاه می کردند ، می دید که آن نوجوان به خاطر سن بلوغ و نوجوانیش بعداز دیدن او به چه گناه هایی کشیده شد . ای کاش بر میگشت و می دید پسر مغازه داری را که به خاطر مشکلات مالی هنوز مجرد بود ، چگونه با حسرت و شهوت نگاهش می کرد و هر روز به کنترل نگاه و ایمانش ناتوان تر می شد .

کاش زمانی که حجاب و پوشش خود را شخصی می دید ، بر میگشت و می دید ردش را بر زندگی شخصی جوان متاهلی که وقتی آرایش غلیظش را می دید او را با همسرش مقایسه می کرد . کاش می دید گرگ های انسان نما در پشت سرش چه می گفتند و وقتی دستشان به او نرسید نیت کثیف و مزاحمت های خود را ببر سر دختر معصوم دیگری درآوردند .

کاش می شد ، می رفتم این چیز هایی که از او اطلاع نداشت را به او می گفتم ، و به او هم می گفتم که فکر نکند من که من در ذهنم او را انسانی فاسد و بد کار می دانم . خدا را شکر این را می فهمم که افراد را از روی ظاهرشان به سیاه و سفید تقسیم نکنم ، و حتما او انسان خوب و شریفی است ولی ای کاش آگاه می شد و کسی به او نشان می داد ردش را بر جامعه !!!

شاید اصلا نمی داند که اگر چند تار موی او را هم نامحرم ببیند از لحاظ دین و قرآن گناه کرده است . شاید تا به حال چادر سرش نکرده است یا اصلا چادری ندارد که سرش کند ! ای کاش حداقل برای یک بار هم که شده چادری سرش می کرد تا زیبایی و بوی پاکی و امنیت چادر را حس کند .

http://s3.picofile.com/file/7986051933/0Itw2.gif

اکنون یک سال از آخرین باری که دیدمش گذشته است ، همان خیابان ، همان کوچه ، و روبروی همان مغازه ، نمی دانم چه اتفاقی افتاده که انقدر تغییر کرده است ! او رد شد ، با چادرش ...

و این بار هم ردش مانده است ! دلم می خواست به او بگویم ، کاش بر میگشتی و می دیدی پشت سرت جوان هایی را که وقتی دلشان از سیاهی جامعه گرفته بود و به خاطر پوشش های نامناسب جامعه ، نگران لرزش ایمانشان بودند ، وقتی سیاهی چادرت را بر روی سرت می بینند که چگونه آب بر آتش چشم های ناپاک میریزی ، شاید ندانی ولی چقدر از ته دل دعایت می کنند .

کاش بر میگشتی و رد سبز چادر سیاهت را در تعجب چشمان دختر بد حجاب می دیدی که با خودش می گفت : « چگونه یک دختر جوانی مثل من در این گرما اینگونه حجابش را محکم و کامل گرفته است !!! » و می دیدی که چگونه تو را الگوی خود می کند و آرام آرام شال روی سرش از عقب به جلو بر می گردد .

و کاش بر میگشتی و رد سرخ چادرت را در وصیت های شهیدان می دیدی و می فهمیدی که چگونه در اجتماع  با سلاح چادرت امر به معروف می کنی ؛ و کاش مادری را که پشت سرت با چادر خاکی دعایت می کند ، می دیدی ...

پ.ن : در تمام ثواب زیارت اربعین امسالم شریک است کسی که به اندازه یک ثانیه نگاهش را و به اندازه یک تار مو حجابش را درست کند ...

حافظان حریم عفت...
ما را در سایت حافظان حریم عفت دنبال می کنید

برچسب : دلنوشته, نویسنده : mazhabioon110o بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1396 ساعت: 15:21